حسین سناپور
دوست گرامی، ایماگر عزیز
با سلام
مطلبتان را با نام «پیرامون انتخابات ۹۲» که تعریضی هم به یادداشت من (قهرمانیگری و سیاستورزی) داشت، خواندم. راستش من هم بد ندیدم نکتههایی را دربارهی مطلب شما بنویسم. و اتفاقا برای خودتان میفرستم تا اگر صلاح دیدید، در همان وبلاگ خودتان منتشرش کنید.
اول، همان طور که حدس میزدم حرفهای من دربارهی قهرمانیگری آن قدر کامل و روشن نبود که شما هم جوابی روشن و دقیق به آن بدهید. پس هر کدام انگار حرفهای خودمان را زدهایم و گمانم درست حرف هم را نفهمیدهایم، یا دست کم من حرف شما را درست نفهمیدم. پس اینجا هم سراغ آن نمیروم، چون به گمانم نکتههای روشنتر و فعلا مهمتری در یادداشت شما بود.
دوم، گفته بودید که «اگر ما و صدری میدانستیم که دستهایی قرار است «به هر قیمتی» احمدینژاد را در برابر هاشمی برنده کنند، باز هم در آن انتخابات شرکت میکردیم و به هاشمی رأی میدادیم؟» درستتر بود به گمانم که میپرسیدید اصلا که با اتفاقاتی که در سال ۸۸ افتاد، آیا شرکت ما در آن انتخابات درست و به صلاح بود یا نه؟ این سوال روشنتر و مهم تری است به گمانم. نمیدانم نظر شما چیست، اما من مطمئنا و طبعا میگویم، بله. آیا لازم است توضیح بدهم که به رغم همهی هزینهها و اتفاقات بد، آن رای دادن دست آوردهای بسیار زیادی داشت؟ گمان نکنم احتیاجی به توضیح باشد. طبعا این دوره از انتخابات قرار نیست تکرار هیچ دورهی دیگری باشد و شباهتی احیانا با ۸۸ داشته باشد، اما به فرض که شبیه باشد، آیا شما اشکالی در شرکت در آن میبینید؟ اگر جوابتان به آن سوال اول منفی باشد، طبیعی است که جوابتان به این سوال هم منفی باشد. اما اگر جواب اولتان مثبت باشد، آن «وقت باید توضیح بدهید که چرا رای دادن در سال ۸۸ درست بوده و اما به فرض تکرار آن اتفاقات، رای دادن در ۹۲ غلط است.
سوم، بسیاری از فرضهای شما برای شرکت نکردن در انتخابات حاکی از این است که شما تقلبکردن را محرز گرفتهاید، که به معنای یک سان گرفتن عوامل برگزارکنندهی هر دو انتخابات است، و همین طور یک سان گرفتن خاتمی این دوره با خاتمی سالهای گذشته. دربارهی موضوع اول خیلیها گفتهاند که مسائل موجود بین دولت و دیگر عوامل حکومتی شرایط برگزاری و رای شماری را هم متفاوت کرده است، و من آن را اینجا تفصیل نمیدهم. دیگر اینکه خاتمییی که هنوز این هشت ساله و تغییر جهتهای حکومت را ندیده بود، با خاتمی امروز یکسان است به نظر شما؟ آیا به نظر شما خطر حذف اصلاح طلبان به طور کامل و هزینههای غیرقابل پیش بینییی را که ممکن است در اثر ادامه این شرایط بدهند، نمیبیند؟ یا هزینههایی را که مردم دادهاند و باید بدهند؟ و اگر هر دوی اینها تغییر کردهاند، چرا باید این دوره مانند سال ۸۸ باشد؟
چهارم، فرض کنیم از جهتی که شما گفتید، یعنی غیرقابل اعتمادنبودن رای شماری، شرایط این دوره با دورهی قبل یکسان باشد، آیا به نظر شما انتخابات به معنای فقط رای دادن و رای شمردن است؟ حتما نیست. خودتان بهتر میدانید که انتخابات از دست کم یکی دو ماه پیش در سطح عمومیتر، و از چند سال پیش، در سطوح بالاتر، شروع شده است. همین حالا اتفاقاتی را که با فقط مطرحشدن نام آقای خاتمی دارد میافتد، میبینید. منظورم دستگیری روزنامهنگارها و لقمانیان، نمایندهی مجلس ششم به همراه چهار همراهش، و تهدیدها و نظرات تندی است که دارد داده میشود. آیا اینها کنش سیاسی نیست؟ و اگر هست و جزیی از انتخابات است، آیا شما مخالفتی با سیاسیتر شدن فضای جامعه دارید؟ و اگر ندارید، فکر میکنید با نیامدن آقای خاتمی و هر کسی دیگری که اطلاحطلبان روی او اجماع داشته باشند، آیا این فضا شکل خواهد گرفت؟ به گمان من نخواهد گرفت. و به گمان من چه بد که طوری بشود که این فضا شکل نگیرد، چون به نظرم خود این شکل گرفتن فضا بخشی از کار سیاسی است و جامعه را از همین نظر حتما قدمی به جلو میبرد. توجه دارید که اینها که گفتم صرف نظر از این است که خاتمی نامزد رباست جمهوری باشد و بماند یا نه.
پنج، هنوز هم با دیدن اتفاقات این هشت ساله میگویید که روی کار آمدن خاتمی چه فایده دارد وقتی قدرتش آن قدر کم است؟ واقعا باید به این سوال جواب داد، با اینکه جوابش حالا دیگر این قدر روشن است؟ بگذارید نظر خودم را این طور بگویم، اگر با آمدن خاتمی یا هر اطلاحطلب دیگری بشود پنج درصد از قدرت را هم گرفت، باید این کار را کرد.
شش، گفتهاید که «حالا و با رفتار خاتمی پس از انتخابات میدانیم که اگر خاتمی به جای میرحسین بود یا جنبش سبزی به پا نمیشد یا بسیار زود فروکش میکرد.» گمانم اشتباه است که رفتار خاتمییی را که نامزد ریاست جمهوری نبوده با رفتار هم ایشان، اگر که نامزد بود، یکی بگیرید. اینها اصلا قابل مقایسه نیستند. پس نمیتوانید از آن مقدمه به این نتیجه برسید. من برخلاف شما و با شناختی که از آقای خاتمی دارم، میدانم که رفتار او متفاوت میبود، اما طبعا نمیتوانم و نمیشود این را ثابت کرد. و البته شما هم نمیتوانید مطمئن باشید که اگر خاتمی به جای میرحسین بود یا جنبش سبزی به پا نمیشد یا بسیار زود فروکش میکرد.
هفت، گفتهاید که «الآن کدام کار هزینهبر است، دفاع از شرکت در انتخابات یا خلاف آن؟ کدامیک الآن در فضای مجازی جرم تلقّی میشود؟» عرض میکنم خدمتتان که اتفاقا الان موضوع حرفزدن از شرکت در انتخابات نیست، بلکه حرفزدن از مطرح کردن خاتمی برای انتخابات است، و حتما با اتفاقهایی که افتاده، باید روشن باشد که چنین حرفی هزینهاش خیلی بیشتر از حرف شرکتنکردن در انتخابات است، که اتفاقا گمانم در چنین دورهیی هیچ هزینهیی ندارد. کافی است یادتان بیاید که هنوز نامزدهای اصلی وسط نیامدهاند و فضا به هیچ وجه از طرف حکومت انتخاباتی نشده است. و به نظرتان آیا این به معنای این است که میخواهند کسانی مانند من و شما در انتخابات شرکت کنیم؟ واقعا این را میخواهند، درصورت وجود حداقل یک نامزد قابل اعتنا، دست کم؟ فکر نمیکنید که حکومت دیگر احتیاجی به رای آدمهایی که خلاف خواستهاش رای میدهند، ندارد؟ و باز فکر میکنید حرف زدن از تحریم انتخابات حداکثر بیش از ۳۰ درصد رای دهنده گان را تحت تاثیر قرار بدهد، که همانها هستند که همیشه دردسرساز بوده شرکتشان؟
هشت، گفتهاید که «وقتی برای رسیدن به هدفی متوجّه میشویم یک راه بنبست است، دیگر آن را امتحان نمیکنیم حتّی اگر راه جدیدی به نظرمان نرسد؛ چون دستکم میدانیم آن یک راه بیفایده است پس به دنبال راههای دیگر میگردیم.» فرض کنید پذیرفتیم که راه انتخابات کاملا بسته است. میشود بگویید راههایی دیگری که در این چند ساله رفتهایم کدام است، و دست آوردهاش چه بوده؟ و آیا یک رایدادن (حتا به فرض معلوم بودن دزدیده شدنش از پیش) هزینه هاش آیا از راههای دیگر بیشتر است؟
آخر، برای من نظر براندازها برای شرکتنکردن در انتخابات کاملا قابل درک است. میدانم که میخواهند مدام بگویند هیچ راه اصلاحی وجود ندارد و انتخابات هم بدترین راه اصلاحی است. من اما (احتمالا مثل شما) بهترین راه و کم هزینهترین راه برای اصلاح هر جامعهیی را همین انتخابات میدانم. و این را هم میدانم که مسیر حکومت از انتخابات ۸۸ به بعد عوض شده است، و قرار هم نیست جایی برای مخالفان باز شود. اما با وجود جنبش سبز و با غلط از کار درآمدن حسابهایی که روی آقای احمدینژاد شده بود، هنوز فضا چنان یک دست و سیستم تازه چنان جایگزین و مستقر نشده است که فرصتی برای مخالفان نمانده باشد. اما به گمان من این انتخابات میتواند (و نه اینکه حتما هست) آخرین اتفاق قابل پیش بینی در مسیر سیاسی کشور برای اصلاح باشد. و بعد از آن را دیگر هیچ قابل پیشبینی نمیبینم. بدترین اتفاقی هم که میتواند بیفتد این است که کار به خیابان بکشد و تکلیف همه چیز بخواهد در خیابان معلوم شود. من یکی به شدت از این جور اتفاقهای یک سر خیابانی بیمناکم و گریزان. گرچه میدانم که بعضیها بسیار طرفدار چنین اتفاقهایی هستند. اما اینها اغلب کسانیاند که یا انقلاب ۵۷ را ندیدهاند و آن قدر سنوسال نداشتهاند که همهی آن اتفاقها را با پوست و گوشت خود لمس کنند، یا سالهاست که دیگر جایی در این مملکت ندارند، دست کم به لحاظ ذهنی، اگر که هنوز اینجا باشند. من از نوشتههاتان این طور میفهمم که شما به هیچ وجه جزو آن گروه آخر نیستید که بخواهید همهی مسائل در خیابان حلوفصل شود، که اگر چنین فکر میکردم اصلا چیزی در جوابتان نمینوشتم. با این تصور اما باز نمیتوانم بفهمم که چرا باید حتا از هر روزنهی کوچکی که برای اصلاح باز میشود، استفاده نکرد؟ و چرا نباید به خاتمی و مجموعهی اصلاح طلبانی که او نماینده گیشان میکند (مثلا همین آقایان تاجزاده و صدری که شما ازشان در نوشتهتان نام بردهاید) اعتماد کرد؟ و چرا نباید فکر کرد که آنها هم تمام آن موانع و مشکلاتی را که شما گفتهاید میدانند و بهتر از من و شما هم میدانند و باز به راه افتادهاند تا اگر بشود (چون هنوز هم قطعی نیست) از طریق انتخابات کاری بکنند؟
۲۷ اسفند ۹۱
---------------------
با تشکّر از شما که وقت گذاشتید و نظرتان را دربارهی یادداشت من نوشتید، خیلی خلاصه نظرم را پیرامون این نکات چندگانه مینویسم، مفصّلش هم شاید وقتی دیگر.
اوّل. خود همین گفتگوها هدف است و گرنه نبود تفاهم کامل همیشه کمابیش وجود دارد. برای نمونه شما نوشتهاید که من حرفهای شما را درست متوجّه نشدم و من هم نظرم این است که آن نوشته دربارهی وضعیّت من و رأیدهندگان سبز بود نه آمدن یا نیامدن خاتمی. خیلی پیشتر و پس از رأیدادن خاتمی من گفتم که اصلاحطلبان و جنبش سبز حالا دیگر دو خطّ موازی هستند که میتوانند هدف مشترک داشته باشند ولی «یکی» نیستند. از طرفی بحث از آمدن یا نیامدن خاتمی چیزی است و بحث از این که اگر آمد ما چه کنیم، چیز دیگر. من به آن دوّمی نظر داشتم.
دوّم. اوّلاً ربط دو سؤال را به هم درنیافتم، ثانیاً آن شرکت درست بود چون ما فکر میکردیم که رأی ما تأثیری دارد ولی حالا کسانی (من و معتقدان به سالمنبودن انتخابات گذشته) این اطمینان را ندارند.
سوّم. طبعاً من این متن را خطاب به کسانی نوشتم که انتخابات گذشته را سالم نمیدانند و در یادداشت هم به آن اشاره کردم. خاتمی یکجور نمانده و هیچ کس دیگر هم با گذر زمان یکجور نمیماند امّا آن خاتمی در برابر انواع ناراستیهای زمان خود کوتاه آمد و حالا هم حضور پررنگی در نقد اجتماعی ندارد. دفاع از یک بازداشتی کشتهشده نیازی به شجاعت فوقالعاده ندارد. در ضمن اگر منظورتان از حذف اصلاحطلبان حذف از حکومت باشد که مدّتهاست حذف شدهاند و اگر حذف از اعتماد عمومی، شاید با حضور در حکومت آن را از دست هم بدهند.
چهار. انتخابات «فقط» رأیدادن و رأیشمردن نیست ولی جنبهی عمدهی آن است. از این دستگیریها در این چند سال آن قدر داشتهایم که اینها پیشش هیچ است. اگر چند دستگیری به معنای کنش سیاسی باشد، کنش سیاسی جنبش سبز چندین برابر آن است و قابل دفاعتر. در ضمن متوجّه باشیم که درستی و نادرستی فعل خود را با افعال جناح مقابل نسنجیم؛ یعنی چیزی مانند «دشمن»سنجی رهبر نظام که ابداً در خور دفاع نیست.
پنج. خوب این جور که نتیجه را از همان ابتدا مفروض گرفتهاید. من خیلی خلاصه برعکسش را بگویم. با آمدن شخصی نزدیک به حاکم اصلی (نه مانند احمدینژاد، بلکه چون ولایتی یا حدّاد عادل) نیازی نیست که هز نه روز یکبار بحران ایجاد شود و اگر منظور حاکمشدن متوسّط عقلانیّت و سروسامان گرفتن اقتصاد باشد، اتّفاقاً با شخصی نزدیک به رهبر بیشتر حاصل میشود. دلیل اینکه من شش سال پیش ابتدا حسن روحانی را گزینهی مناسبتری دانستم نیز همین بود.
شش. ما رفتار خاتمی را در هشت سال دوران ریاستجمهوریش دیدهایم. تهدیدهای به استعفایی که هیچگاه اجرا نشد و ترس از خشونت حاکمیّت پس از ترور حجّاریان و مانند آن. اعتراض به نتایج انتخابات به کنار، خاتمی در طول این چهار سال به دیگر رفتارهای حاکمیّت که ربطی به انتخابات نداشت هم خیلی نپرداخت و همیشه کلّیگویی کرد. ظاهراً برداشت ما از منش و شخصیّت ایشان با هم کمی تفاوت دارد.
هفت. اوّلاً حرف اصلی من این بود که هزینهبر بودن یا نبودن را ملاک درستی یک عمل نگیریم. در فضای مجازی سخنگفتن از تحریم به عنوان جرم اعلام شده است نه آمدن خاتمی. در ضمن وقتی شما هم مثل من میگویید که « حکومت دیگر احتیاجی به رأی آدمهایی که خلاف خواستهاش رأی میدهند، ندارد؟...الخ» تأیید ضمنی تقلّب انتخابات مجلس است که پس از تحریم آمار شرکتکنندگان در انتخابات را بیش از شصتدرصد اعلام کردند. وقتی بتوان با آرا بازی کرد چه تفاوتی برای شرکتکردن یا نکردن هست؟ با این تفاوت که در صورت شکست ظاهری یا واقعی خاتمی، همان بلایی به سرش میآید که به سر هاشمی رفسنجانی پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری آمد.
هشت. دربارهی هزینه پیشتر نظرم را گفتم. درباره راههای دیگر هم. اگر آن راهها - از دید شما- ناکارا بوده باید هم آن راهها و هم راه انتخابات را کنار بگذاریم تا راه جدیدی پیدا شود. کمهزینه یا بیهزینه بودن ملاک درستی برای انجام یک عمل نیست. گرچه به نظرم برای کسانی (خودم و سبزهای معترض را عرض میکنم) که چهار سال از انتخابات ناسالم گفتند، شرکت مجدّد بالاترین هزینه است. چه هزینهای بالاتر از اثبات تناقض فکری و عملی؟ مدام بگویی یک عمل درست نیست، بعد آن را انجام بدهی! جنبشهای مخملی خشونتپرهیز توانستند با پرهیز از بازی در زمین حاکمیّت و اتّخاذ راههای دیگر به نتیجه برسند؛ ما هم میتوانیم.
و امّا آخر... انتخابات مثل هر عمل اجتماعی دیگر جای تقلید فکری نیست. من هم وضع تاجزاده را میدانم ولی او که معتقد به کودتای انتخاباتی است چرا؟ صدری هم قیاسی کرده که اشتباه است و جواب میخواهد نه اینکه: آنان هم اینها را میدانند. اگر چیزی میدانند که ما نمیدانیم بفرمایند و گرنه ما (باز هم خودم را میگویم) طبق دانستههای خود عمل میکنیم.